همشهری آنلاین - شقایق عرفینژاد: در طول سال های گذشته تعداد اقتباسهای ادبی در تئاتر عدد چشمگیری نبوده است. این مسئله وقتی پای ادبیات ایران میان میآید، پررنگتر هم می شود. رمانهایی مثل بوف کور صادق هدایت که توسط ناصر حسینی مهر اقتباس تئاتری شد یا تشت خون اسماعیل فصیح که حسین پاکدل قبا اقتباس از آن نمایش یک صبح ناگهان را اجرا کرد نمونههایی از اقتباس از رمان های ایرانیاند. کلبه عموتوم" به کارگردانی و نویسندگی بهروز غریب پور که پیش از آن هم نمایش بینوایان را با اقتباس از رمان ویکتور هوگو کار کرده بود،
همینطور ماچیسمو از محمد یعقوبی در سال های گذشته و همینطور نمایش چخفته کار اشکان پیر زنده دل که با استفاده از چند داستان و نمایشنامه از چخوف اجرا شد، هم اقتباس تئاتری از رمان های غیر ایرانیاند. اما در کل چشم تئاتر ایران به ادبیات چندان باز نیست. این امر حتما دلایل مختلفی دارد. در این گفتوگو مسعود دلخواه، نویسنده، کارگردان و مدرس تئاتر که سال گذشته نمایش شام آخر را بر اساس رمان مرشد و مارگاریتا از میخاییل بولگاکف روی صحنه برد، از این ضعف ارتباط و دلایل آن صحبت می کند:
به نظر میرسد ارتباط بین ادبیات و تئاتر در این چند سال اخیر در ایران قوی نبوده است. با این نظر موافقید؟
این بحث بیشتر در مورد اقتباس رسانهای است. اقتباس رسانهای یعنی شما اثری را از رسانهای به رسانه دیگر منتقل کنید. مثلا رمان جنایت و مکافات را به فیلم یا تئاتر تبدیل کنید. در این مورد هم نمونههای بسیاری در ایران و خارج از ایران وجود دارد. به عنوان مثال «محاکمه» فرانتس کافکا توسط نویسندههایی تبدیل به نمایشنامه شده و یا کارگردانهایی این اثر را تبدیل به فیلم کردهاند. رمان جنایت و مکافات هم اقتباسهای سینمایی و تئاتری زیادی دارد. در ایران هم رضا ثروتی جنایت و مکافات را در تالار وحدت اجرا کرد که به نظرم خیلی هم موفقی بود.
در خارج از ایران در جستوجوی زمان از دست رفته شاهکار مارسل پروست که بسیار هم سنگین و پیچیده است، توسط هارولد پینتر بازنویسی برای تئاتر شده است. یعنی در واقع دراماتورژی شده است.
از شاهنامه فردوسی اقتباسهایی شده که تعدادشان هم کم نیست. هرچند تعداد اقتباسهای موفق از آن کم است. در سه برخوانی بهرام بیضایی از اسطورههای ایرانی و شاهنامه استفاده شده است. یا نمایشنامههای دیگری مثل سیاوش نوشته شده و همینطور در مورد رستم و سهراب و شخصیتهای دیگر شاهنامه مثل سیاوش، هم در ایران و هم خارج از ایران فیلم سینمایی ساخته شده است. البته متاسفانه در ایران کمتر این اتفاق افتاده است. در صورتی که شاهنامه میتواند الهامبخش بسیاری از نمایشنامههای ایرانی باشد.
خود من رمان بیگانه آلبر کامو را اقتباس نمایشی کردم که سال ۹۴ در سالن چهارسو اجرا کردم و به نظر منتقدان اقتباس موفقی بود. از این رمان سه اقتباس ناموفق هم در جهان انجام شده است. برای همین است که میگویم اقتباس موفق و ناموفق دارد. ممکن است زمانی که از هملت اقتباس میکنید، اقتباس سطحی باشد و فقط اسامی ایرانی شده باشند و داستان سطحی آن را گرفته باشید. در صورتی که اهمیت هملت در زبانی است که شکسپر به کار برده و همینطور دیدگاههای فلسفی، سیاسی و اجتماعی و روانشناسانه که در اثر وجود دارد.
اما این که چرا در چند سال اخیر رابطه تئاتر و ادبیات ضعیف شده است، دلایل مختلفی دارد. من هم معتقدم که در چند سال اخیر کمتر شاهد دراماتیزه شدن رمانها یا آثار غیردراماتیک باارزش بوده ایم. دو سال آن را میتوان به حساب کرونا گذاشت که اساسا امکان فعالیت تئاتری وجود نداشت. دو سال دیگر را هم میتوان به حساب وقایع دیگر گذاشت. اما حتی پیش از کرونا هم روند اقتباس تئاتری از آثار ادبی کم بود. در شش هفت سال اخیر به طور کلی تعداد آثار برجسته تئاتری مان هم کم شده است.
در میان اقتباسهایی هم که در تئاتر از ادبیات داستانی میشود، بیشتر از آثار غیرایرانی استفاده میشود. نمونههایی مثل شازده احتجاب کار دکتر علی رفیعی، بوف کور کار ناصر حسینی مهر و یک صبح ناگهان بر اساس تشت خون اسماعیل فصیح به کارگردانی حسین پاکدل البته وجود دارند. ولی بیشتر متون خارجی مورد اقتباس قرار میگیرند. بعضی معتقدند ادبیات ما ظرفیت کافی برای اقتباس نمایشی ندارد یا فقط ادبیات کلاسیک ما مثل شاهنامه میتواند مورد اقتباس قرار بگیرد و ادبیات مدرن ما این ظرفیت را ندارد.
من چنین باوری ندارم. به نظر من هم رمانهای مدرن و هم آثار کلاسیک ما به خصوص شاهنامه کاملا امکانات دراماتیزه را دارد. این برمیگردد به خلاقیت و صلاحیت نویسندهای که میخواهد اینها را تبدیل به نمایشنامه بکند. رمانی مثل بوف کور هم قابلیت تبدیل به فیلم را دارد و هم تبدیل شدن به نمایش. کما این که تا امروز هم دو اثر نمایشی از بوف کور روی صحنه رفته است و یک فیلم هم ساخته شده که البته به نظرم موفق نبوده است. شازده احتجاب هم همانطور که شما مطرح کردید به نمایشنامه و فیلم تبدیل شده است.
مسلما ادبیات غیر دراماتیک ما هنوز جای رشد دارد و ما نمیتوانیم رمانهایمان را با رمانهای داستایوفسکی یا کافکا و کامو یا دیکنز مقایسه کنیم. چون هنوز خیلی مانده به این حد از کیفیت هنری و تکنیک برسیم. این واقعیتی است که باید بپذیریم تا بتوانیم آن را رشد بدهیم. اما این طور هم نیست که ادبیات ما ظرفیت دراماتیزه شدن را نداشته باشد. به نظر من یک نویسنده خلاق میتواند با استفاده از بسیاری از آثار غیر دراماتیک ما نمایشنامه بنویسد. چه آثار کلاسیک و چه آثار مدرن. فقط احتیاج به انگیزه دارد. شایده انگیزهها ضعیف شده است.
البته گسست بین هنرمندان حوزههای مختلف هم مهم است. خیلیها این اعتقاد را دارند که هنرمندان حوزههای مختلف مثل تئاتر و موسیقی و نقاشی و ادبیات با هم ارتباط ندارند. این عامل را چقدر در کم رنگ شدن اقتباسهای ادبی در تئاتر موثر میدانید.
من چنین نظری ندارم. من به عنوان کارگردان نیازی ندارم با نویسندهای در ارتباط باشم تا رمانش را تبدیل به نمایشنامه یا نمایش کنم. کافی است کتابش را بخوانم و بعد فقط مجوز استفاده از آن را بگیرم. این اتفاق هم زیاد میافتد. باز هم میگویم فکر میکنم انگیزهها برای دست بردن به ادبیات و قلم زدن ضعیف شده است. اگر این انگیزه قوی شود، مسلما این جریان به شکل قوی تر راه خواهد افتاد.
- «هملت» از شورای نظارت مجوز نگرفت
- مسعود دلخواه از عضویت در شورای سیاست گذاری جشنواره تئاتر فجر کنارهگیری کرد
چقدر ناآگاهی و کتاب نخواندن کارگردانان و نمایشنامهنویسان به نظرتان در این زمینه دخیل است؟
من خودم را در جایگاهی نمیدانم که نظر بدهم. اما چون معلم هستم و ۱۳ سال خارج از ایران و ۲۰ سال در ایران تدریس کرده ام، میتوانم جوانهای امروز را با جوانهای بیست سال پیش مقایسه کنم و بگویم جوانان امروز خیلی کمتر مطالعه میکنند. این یک واقعیت است. نه فقط کارگردانها و نمایشنامهنویسها، اساسا جوانها در ایران کمتر اهل مطالعه هستند. البته منظورم این نیست که آنها مقصرند. نسلهای گذشته شرایطی داشتند که میتوانستند وقت آزادشان را صرف کتاب خواندن کنند و پربارتر به خلق اثر هنری بپردازند. چه به عنوان بازیگر، چه به عنوان نقاش و چه به عنوان نویسنده یا کارگردان.
اما جوان امروز این وقت را ندارد. یک علتش فضای مجازی است که هم خوب است و هم میتواند آسیبزننده باشد. استفاده نرمال از این فضا خوب است و آدم میتواند چیزهای مختلف یاد بگیرد و بسیار هم میتواند مخرب باشد و همه وقت انسان را بگیرد، اگر خیلی به آن متکی شود. چون سرعت تغییرات زندگی زیاد شده، حوصله خواندن رمان یا حتی نمایشنامه برای خیلیها به حداقل رسیده است. اینها را میشود از آموزش و پرورش انتظار داشت. اگر میخواهیم نسل باسواد و کتاب خوانی داشته باشیم، باید از مقطع دبستان گرفته تا دانشگاه در سیاستهای آموزشی ما بازنگری جدی صورت بگیرد. من میبینم که در اروپا و آمریکا هم از این فضای مجازی استفاده میکنند، ولی مخصوصا در اروپا نسل جوان مطالعهاش مختل نشده است. شما هنوز میتوانید در قطارها و اتوبوسها جوانها را ببینید که کتاب میخوانند. تیراژ کتاب ممکن است به طور نسبی در این کشورها پایین آمده باشد، اما نه مثل ایران که کتابی که قبلا در دوهزار نسخه چاپ میشد، الان به سیصد نسخه رسیده و به زودی به صد نسخه و کمتر هم میرسد. این جای تأسف دارد. امیدوارم آنهایی که میخواهند از یک شاهکار جهانی چه ایرانی و چه غیرایرانی، در حد صلاحیت و دانش خودشان بتوانند متواضعانه این کار را بکنند.
منظورتان از متواضعانه چیست؟
منظورم این است که وقتی یک دانشجوی سال اول و دوم یک دفعه به آثار شکسپیر دست میبرد و مثلا مکبث یا هملت را به شیوه بسیار سطحی از نظر خودش دراماتورژی میکند، این باعث میشود آن اثر را به طور کامل روی صحنه نبینیم. همه اینها صلاحیت میخواهد. بازنویسی، دراماتورژی، اقتباس کردن و حتی بر اساس شعر یا رمان یا نمایشنامه کاری را روی صحنه بردن، باید با اسم منبع اصلی اتفاق بیفتد. شما ممکن است با الهام از یک اثر هنری یا ادبی کاری را روی صحنه ببرید. این هم باید ذکر شود. ممکن است کسی از یک نقاشی الهام بگیرد و شعر بگوید یا از یک شعر الهام بگیرد و نمایشنامه بنویسد. همه اینها باید ذکر شود و پیش شرطش داشتن صلاحیت ادبی و نویسندگی و... است.
شما سال گذشته نمایش شام آخر را با اقتباس از رمان مرشد و مارگاریتا از میخاییل بولگاکف روی صحنه بردید. چه شد سراغ اقتباس رفتید؟
از سالهای جوانی دوست داشتم در باره عیسی مسیح یک فیلم بسازم یا یک نمایش کار کنم. وقتی مرشد و مارگاریتا را خواندم، دیدم صحنههای فوق العاده ای در این رابطه در کتاب وجود دارد و از آن استفاده کردم. این اثر من را بسیار جذب کرد و تبدیل آن به نمایشنامه کار بسیار سختی بود. در روسیه هم این اقتباس از رمان بوگاکف شده است و من فیلم آن را دیدهام که اجرای بسیار ضعیفی بود. من کل رمان را به نمایشنامه تبدیل نکردم. برای این که رمان بسیار سنگینی است و اگر میخواستم تمام رمان را کار کنم، نمایش نزدیک به ۴ ساعت میشد. من از بخشهایی که به حضرت مسیح و یهودا مربوط میشود، استفاده کردم. البته از رمانها و منابع دیگر هم برای نوشتن شام آخر استفاده کردم.
نظر شما